رهگذر

آخرین نظرات
  • ۱۳ ارديبهشت ۹۹، ۲۰:۵۱ - علی
    بنظرم 4
نویسندگان

دو قطره آب که به هم نزدیک شوند، تشکیل یک قطره بزرگتر میدهند... 

 

اما دوتکه سنگ هیچگاه با هم یکی نمی شوند !

 

پس هر چه سخت تر و قالبی تر باشیم، 

 

فهم دیگران برایمان مشکل تر، و در نتیجه

 

امکان بزرگتر شدنمان نیز کاهش می یابد ...

 

آب در عین نرمی و لطافت در مقایسه با سنگ، 

 

به مراتب سر سخت تر، و در رسیدن به هدف خود 

 

لجوجتر و مصمم تر است .

 

سنگ، پشت اولین مانع جدی می ایستد .

 

اما آب... راه خود را به سمت دریا می یابد .

 

در زندگی، معنای واقعی 

 

سرسختی، استواری و مصمم بودن را، 

 

در دل نرمی و گذشت باید جستجو کرد .

 

گاهی لازم است کوتاه بیایی ...

 

گاهی نمیتوان بخشید و گذشت ...

 

اما می توان چشمان را بست وعبور کرد 

 

گاهی مجبور می شوی نادیده بگیری ...

 

گاهی نگاهت را به سمت دیگر بدوزی که نبینی ....

 

ولی با آگاهی و شناخت 

 

 و آنگاه بخشیدن را خواهی آموخت

۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۲۳
هاجر ..

آخ دلم هیشکی کنارت نیست،سرکن با خودت

 

زیرو روشو دنیارو زیرو زبرکن با خودت

 

وقتی میبینی خودت داره کلافت می کنه

 

ازخودت پاشو ، خودت باشو ، سفرکن باخودت

 

.

 

.

 

هرزمستون پیش ازاین که ریشه پابندت کنه

 

شاختو بردار و تمرین تبرکن با خودت

 

یا بساز و دونه دونه مرگ برگاتو ببین

 

یا بسوز و جنگلی رو شعله ورکن باخودت

 

سربچرخونی مسیر روبروتو باختی

 

از پل تردید با قلبت گذرکن باخودت

 

تنها موندی باخودت بادشمنت با دوستت

 

آخ دلم هیشکی کنارت نیست سرکن باخودت

 

سربچرخونی سربچرخونی سربچرخونی

 

.

 

.

 

.

 

هرزمستون پیش ازاین که ریشه پابندت کنه

 

شاختو بردار و تمرین تبرکن باخودت

 

یا بساز و دونه دونه مرگ برگاتو ببین

 

یا بسوز و جنگلی رو شعله ورکن باخودت

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ شهریور ۹۸ ، ۱۰:۳۰
هاجر ..

ی خبر خوب و داغ و عالی

وووییی دوستان نتایج کنکور اومد

قبول شدم 

از خوشحالی دست و پام میلرزید

گریم گرفت البته از خوشحالی 

حالا وقت خنده س:)))))

دست و جیغ و هوراااااااااا

۱۹ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۰۵
هاجر ..

دلتنگی...؟؟؟

به این دلتنگی عادت دارم هر روز

به قلبی که یه تیکه چوب میشه

به زخم هایی که امشب میزنی و

تا قبل دید نت زود خوب میشه

به این دلتنگی عادت دارم هر روز

به اینکه ساده دارم میرم از یاد

به چشم هایی که بستن یاد میدی

زمانی که دلش آغوش میخواد

با بی محلیا تم/ لحظه به لحظه باتم

همیشه چشم به راتم/کی بر میگردی؟؟

همیشه پا به پا تم /شریک گریه ها تم

تموم خاطراتم/ کی برمیگردی؟؟

کسی اندازه ی من عاشقت نیست و نبوده

واسه جداشدن از من و خونه خیلی زوده

بیا بمون کنارمن بذار تموم شه دردم

چه شب هایی که واسه عشقمون گریه نکردم

جای شونه ی تو سرم روشونه ی دیواره

دلم وقتی کنار من نباشی غصه داره

با اینکه بعد رفتنت میدونی بیقراری

ولی دلت میخواد بازم بری تنهام بذاری.......

۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۱۵
هاجر ..

سلام دوستای گلم ی خبر خوب شروع ب کار کردم پاشین بیاین تبریکارو بگین وبوسم کنین البته فقط دخملا:)))

هرکی تبریک نگه بهش شیرینی نمیدم

تا سه روز دیه هم نتایج کنکور فنی مشخص میشه

وااااای خیلی خوشحالم و ذوق کردم:)))

اینم ی گل تقدیم ب خودم

۱۹ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۱۳
هاجر ..

خـــدایـــم را دوست دارم چون وفـــادارترین است و شاید به رسم همین وفاداریست که دوستانم را به او میسپارم . . .

 
× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×

از این به بعد هر کسی بهت گفت دوست دارم برو بغلش کن اروم سرت و بزار روی شونه هاش و یواش در گوشش بگو خفه میشی یا خفت کنم؟
(کدومو دوست داری؟؟؟)


× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×

بی تفاوت باش .. به جهنم ! مگر دریا مُرد از بی‌ بارانی ؟!

 

× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×

بگذار بگویند خسیسم

من

دوستت دارم هایم

را الکی خرج نمیکنم

حتی برای تو. . . .

× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×

این جمله را هرگز فراموش نکن

برای دوستت دارم بعضی ها مرسی هم زیاد است ..... (آره جداً ، دل درد می گیرن).....

× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×

رفــتـــن کسـی کـه لایــــق نیسـت … نـــــعـــمــت اسـت نـه فـاجـعه . . .

× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×

فکر می کردم تــــو همدردی
ولی نه!
تو هــــم دردی....

× :: × :: × :: × :: × :: × :: ×

اونی که رفــت اگه برگرده از دوست داشتن نـیــست، واسه اینه که بهترشو پیدا نکرده...

 

۱۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۳۱
هاجر ..

خوش اومدی ب جمعمون مهراب کوچولو

عمه هاجر فدات بشه خوشگلم

جمع خانوادگیمون دارهشلوغ تر میشه الان پنج روزه خوشگل عمه بدنیا اومده

جیغ و داد و ونگ

بدنیا اومدی ،‌ بچه قشنگ

راستی ،‌ می خواستی بدنیا بیایی؟

این جا را دوست داری گلابی؟

زندگی را شروع کردی با داد و قال

مامان و بابا از اومدنت هستند خیلی خوشحال

👶👶👶👶

باز کن پنجره ها را که نسیم،

روز میلاد اقاقی ها را جشن میگیرند و بهار،

روی هر شاخه کنار هر برگ شمع روشن کرده است

قدم نو رسیده مبارک

👶👶👶👶

۲۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۵ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۵۵
هاجر ..

۱۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۹۸ ، ۱۷:۲۱
هاجر ..

ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﺎﻝ ۲۰۰۱ ﺗﻮﺳﻂ ﺯﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺭﯾﺘﺎ ﺩﺭ ﻭﺏ ﺳﺎﯾﺖ ﯾﮏ ﮐﻠﯿﺴﺎ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓﺖ، ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﯼ ﺗﺎﺛﯿﺮ ﮔﺬﺍﺭ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻃﯽ ﻣﺪﺕ ۴ ﺭﻭﺯ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﭘﺎﻧﺼﺪ ﻫﺰﺍﺭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﺳﺎﯾﺖ ﮐﻠﯿﺴﺎ ﯼ ﺗﻮﺳﮑﺎﻟﻮﺳﺎﯼ ﺍﯾﺎﻟﺖ ﺁﻻ‌ﺑﺎﻣﺎ ﺳﺮ ﺯﺩﻧﺪ ﺍﯾﻦ ﻣﻄﻠﺐ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻫﺎﯼ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﻧﺘﺸﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﮐﺮﺩ.
 Interview with god

ﮔﻔﺘﮕﻮﺑﺎ ﺧﺪﺍ  

I dreamed I had an Interview with god

ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﺎ ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺘﮕﻮﯾﯽ ﺩﺍﺷﺘﻢ  

 So you would like to Interview me? “God asked”

ﺧﺪﺍ ﮔﻔﺖ : ﭘﺲ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﺎ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﮕﻮ ﮐﻨﯽ ؟

  If you have the time “I said

”ﮔﻔﺘﻢ : ﺍﮔﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ 

 God smiled

ﺧﺪﺍ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﺯﺩ 

 My time is eternity

ﻭﻗﺖ ﻣﻦ ﺍﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ 

  What questions do you have in mind for me

?ﭼﻪ ﺳﻮﺍﻻ‌ﺗﯽ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺩﺍﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺑﭙﺮﺳﯽ ؟

 What surprises you most about humankind?

ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﺑﯿﺶ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ؟

 Go answered …

ﺧﺪﺍ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ …

 That they get bored with childhood

ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺩﺭ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﻣﻠﻮﻝ ﻣﯽ ﺷﻮﻧﺪ 

 They rush to grow up and then long to be children again

ﻋﺠﻠﻪ ﺩﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﺰﺭﮒ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺣﺴﺮﺕ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﻧﺪ 

That they lose their health to make money

ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺳﻼ‌ﻣﺘﯽ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺻﺮﻑ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺁﻭﺭﺩﻥ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ 

And then lose their money to restore their health

ﻭ ﺑﻌﺪ ﭘﻮﻟﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺧﺮﺝ ﺣﻔﻆ ﺳﻼ‌ﻣﺘﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ 

 By thinking anxiously about the future That

ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ 

 They forget the present

ﺯﻣﺎﻥ ﺣﺎﻝ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺷﺎﻥ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ 

 Such that they live in neither the present nor the future

ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﯾﻨﺪﻩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ

 That they live as if they will never die

ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭼﻨﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﻣﺮﺩ 

 And die as if they had never lived

ﻭ ﺁﻧﭽﻨﺎﻥ ﻣﯿﻤﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﮔﻮﯾﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺯﻧﺪﻩ ﻧﺒﻮﺩﻩ ﺍﻧﺪ 

 God’s hand took mine and we were silent for a while

ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﯼ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺩﺳﺖ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﻣﺪﺗﯽ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺳﺎﮐﺖ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ 

 And then I asked

…ﺑﻌﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ …

 As the creator of people what are some of life’s lessons you want them to learn?

ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﺧﺎﻟﻖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻫﺎ ، ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺁﻧﻬﺎ ﭼﻪ ﺩﺭﺱ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ؟ 

God replied with a smile

ﺧﺪﺍ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ 

 To learn they cannot make anyone love them

ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺧﻮﺩ ﮐﺮﺩ 

 What they can do is let themselves be loved

ﺍﻣﺎ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﻣﺤﺒﻮﺏ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺷﺪ 

 learn that it is not good to compare themselves to others

ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻘﺎﯾﺴﻪ ﮐﻨﻨﺪ 

 To learn that a rich person is not one who has the most

ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺛﺮﻭﺗﻤﻨﺪ ﮐﺴﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ 

 But is one who needs the least

ﺑﻠﮑﻪ ﮐﺴﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﻢ ﺗﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ

 To learn that it takes only a few seconds to open profound wounds in persons we love

ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻥ ﮐﻪ ﻇﺮﻑ ﭼﻨﺪ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺯﺧﻤﯽ ﻋﻤﯿﻖ ﺩﺭ ﺩﻝ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺷﺎﻥ ﺩﺍﺭﯾﻢ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﻨﯿﻢ 

 And it takes many years to heal them

ﻭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﻭﻗﺖ ﻻ‌ﺯﻡ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻮﺩ ﺗﺎ ﺁﻥ ﺯﺧﻢ ﺍﻟﺘﯿﺎﻡ ﯾﺎﺑﺪ 

 To learn to forgive by practicing forgiveness

ﺑﺎ ﺑﺨﺸﯿﺪﻥ ، ﺑﺨﺸﺶ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻥ

   To learn that there are persons who love them dearly

ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻧﺪ ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻋﻤﯿﻘﺎ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ 

  But simply do not know how to express or show their feelings

ﺍﻣﺎ ﺑﻠﺪ ﻧﯿﺴﺘﻨﺪ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺑﺮﺍﺯ ﮐﻨﻨﺪ ﯾﺎ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﻫﻨﺪ

  To learn that two people can look at the same thing and see it differently

ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻥ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ﺩﻭ ﻧﻔﺮ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﻭﺍﺣﺪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺑﺒﯿﻨﻨﺪ 

 To learn that it is not always enough that they are forgiven by others

ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻥ ﮐﻪ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺒﺨﺸﻨﺪ 

  They must forgive themselves

ﺑﻠﮑﻪ ﺧﻮﺩﺷﺎﻥ ﻫﻢ ﺑﺎﯾﺪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺒﺨﺸﻨﺪ

  And to learn that I am here

ﻭ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﻥ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻫﺴﺘﻢ  

Always

ﻫﻤﯿﺸﻪ

۸ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۱۹
هاجر ..

۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۳۱
هاجر ..